ای بی نشان محض نشان از که جویمت * گم گشت در تو هر دو جهان از که جویمت
تو گم نهای و گمشدهٔ تو منم ولیک * تا یافت یافت مینتوان از که جویمت
دل در فنای وحدت و جان در بقای صرف * من گمشده درین دو میان از که جویمت
پیدا بسی بجستمت اما نیافتم * اکنون مرا بگو که نهان از که جویمت
چون در رهت یقین و گمانی همی رود * ای برتر از یقین و گمان از که جویمت
در بحر بی نهایت عشقت چو قطرهای * گم شد نشان مه به نشان از که جویمت
تا بود که بویی از تو بیابد دلم چو جان * بیرون شد از زمان و مکان از که جویمت
در جست و جوی تو دلم از پرده اوفتاد * ای در درون پردهٔ جان از که جویمت
عطار اگرچه یافت به عین یقین تورا * ای بس عیان به عین عیان از که جویمت
عطار
برچسب : نویسنده : salar1500 بازدید : 88